داستان طنز جدید
داستان سرکاری عشق به همسر
مرد چند ماه بود که در بیمارستان بسترى بود ، بیشتر وقت ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى هوشیار مىشد اما در تمام این مدت همسرش هر روز در کنار بسترش بود.
یک روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از زن خواست که نزدیکتر بیاید. زن صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.
مرد که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت : تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بودهاى ؛ وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى ، وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى ، وقتى خانه مان را از دست دادیم باز هم تو پیشم بودى و الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو در کنارم هستى و مىدونى چى میخوام بگم ؟
زن در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت : چى مىخواى بگى عزیزم ؟
مرد گفت : فکر میکنم وجود تو باعث ایجاد این همه بدبختی برای من شده !
داستان باحال پیشگویی زمان مرگ
منجمِ لویی چهاردهم ، زمان مرگ یکی از نزدیکان او را پیش بینی کرده بود و از قضا پیشگویی او درست از آب درآمد و آن شخص در زمان اعلام شده مرد …
لویی از این قضیه برآشفت و درصدد کشتن منجم برآمد به همین دلیل او را احضار کرد و گفت : تو که این همه مهارت در نجوم داری آیا نمی دانی خودت چه وقت خواهی مرد ؟
منجم که دریافته بود چه خوابی برایش دیده اند فورا گفت : زمان دقیقش را نمی دانم اما در طالع خود دیده ام که سه روز قبل از اعلیحضرت خواهم مرد !!!
:: موضوعات مرتبط:
داستان طنز ,
,
:: برچسبها:
dastan jadid va bahal داستان خنده دار ضدحال شوهر داستان طنز زمان مرگ داستان های توپ خنده بازار داستان های خنده دار آبان 91 داستان های طنز خنده دار جدید 91 داستان های کرکره خنده و خیلی باحال داستانک جالب ,